اَمَل و رجا، از جهت معنا به يكديگر نزديكاند و برخى لغتشناسان گفتهاند كه معناى واحدى دارند و ميان آنها اختلاف اندكى وجود دارد . خليل بن احمد فراهيدى گفته است :
اَمَل، يعنى اميد . [ العين : ص 54 .]
ابن فارِس نيز آنچه را فراهيدى گفته، تأييد مىكند و مىگويد :
اَمَل ، يعنى درنگ و انتظار . [ معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 140 .]
در تاج العروس، درباره معناى «اَمَل» آمده است :
اَمَل، بر وزن جَبَل و نَجْم و شِبْر (وزن آخر، به گفته ابن جنّى) ، به معناى اميد است . معروفش همان وزن نخست (جَبَل) است. از ظاهر سخن فيروزآبادى و برخى ديگر، بر مىآيد كه آرزو و اميد ، يك چيز است ؛ امّا علماى لغتشناس ، ميان آن دو فرق گذاشتهاند. مِناوى مىگويد: امل يا رَجا، توقّع حصول چيزى است و بيشتر در موردى به كار مىرود كه حصول آن ، دور به نظر برسد . مثلاً اگر
كسى قصد سفر به شهرى دورْ دست را داشته باشد، مىگويد: «أمَلْتُ» و نمىگويد: «طَمَعتُ» ، مگر آن كه شهر ، نزديك باشد؛ چرا كه «طمع» ، فقط براى مورد نزديك است و «رجاء» براى بين «امل» و «طمع» ؛ زيرا «راجى (اميدوار)» ، گاهى اوقات ، بيم آن دارد كه اميدش تحقّق پيدا نكند . پس به معناى خوف و بيم به كار نمىرود. به نيّت رسيدن به خير ، «اَمَل» مىگويند و به ترس و نگرانى قلبى ، «ايحاش». [ تاج العروس : ج 4 ص 30 .]
معناى «مُنى» و «تمنّى»، مانند امل و رجا ، به يكديگر نزديك است ؛ امّا غالبا بر خيالات باطل اطلاق مىشوند . راغب، در المفردات در اين باره مىنويسد :
«مُنى» ، به معناى اندازهگيرى (تقدير) است. گفته مىشود: «مَنى لك المانى ؛ تقدير كننده براى تو تقدير كرد» . از همين معناست: «مَنا» كه به قولى، چيزى است كه با آن ، وزن مىكنند و «مَنىّ» ، چيزى است كه جانداران از آن خلق مىشوند. خداوند متعال فرموده است: «أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِىٍّ يُمْنَى ؛ [ قيامت : آيه 37 .] آيا آبى از منىاى كه ريخته مىشود ، نبود؟» و «مِن نُّطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى ؛ [ نجم : آيه 46 .] از آبى، آن گاه كه ريخته شود» ؛ يعنى به قدرت خداوند ، از آن موجودى كه نبوده است ، اندازهگيرى و آفريده مىشود . واژه «مَنيّه» نيز از همين معناست ، به معناى اَجَل (سررسيدِ عمر) كه براى موجود زنده ، مقدّر
شده است و جمع آن ، «منايا»ست . «تمنّى» نيز به معناى تقدير و تصوير كردن چيزى در ذهن است. اين كار ، گاه از روى تخمين و گمان است و گاه از روى انديشه و از روى يك اصل ؛ امّا چون اكثراً از روى تخمين است ، دروغْ بيشتر در آن راه دارد . پس اكثر تمنّىها تصوّر چيزىاند كه حقيقت ندارد (تمنّى به معناى آرزوى واهى و بىاساس است) . خداوند متعال مىفرمايد: «أَمْ لِلاْءِنسَـنِ مَا تَمَنَّى ؛ [ نجم : آيه 24 .] مگر انسان آنچه را تمنّا كند ، دارد؟» و «فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ ؛ [ بقره : آيه 94 .] پس ، تمنّاى مرگ كنيد» و «وَلاَ يَتَمَنَّوْنَهُوأَبَدَما؛ [ جمعه : آيه 7 .] و هرگز، آن را تمنّا نمىكنيد » . واژه «اُمنيّة» ، يعنى صورت حاصل در نفس از تمنّاى چيزى، و چون دروغ ، عبارت است از تصوّر چيزى كه حقيقت (واقعيت) ندارد و آوردن آن ، تصوّر در قالب لفظ تمنّى است ، چون خاستگاهى براى دروغ است. المفردات : ص 779 .]
واژههاى «أمل» ، «رجاء» و «تمنّى» ، در قرآن كريم نيز معناى نزديك به هم دارند . در قرآن، دو بار واژه «اَمَل» به كار رفته است ؛ يك بار به معناى آرزوى نيكو [ كهف : آيه 46 .] و يك بار به معناى آرزوى
نكوهيده . [ حجر : آيه 3 .] واژه «رجاء» و مشتقّات آن هم 27 بار آمده كه غالب آنها در آرزوهاى نيكو به كار رفته است . به عكس واژه «منى» ومشتقّات آن ، 21 بار به كار رفته كه در غالب موارد ، مقصود ، آرزوهاى نكوهيده است .
گفتنى است كه شمارى از روايات ، مؤيّد نظر تاج العروس در متفاوت بودن معناى «اَمَل» و «رجاء» است ؛ يعنى اَمَل ، غالبا در مواردى استعمال مىشود كه رسيدن به آن ، بعيد به نظر مىرسد.
در اين بخش ، نكات تربيتى مهمّى درباره آرزو مورد توجّه قرار گرفته كه اجمالاً به آنها اشاره مىكنيم :
آرزوى كمال ، ريشه در سرشت انسان دارد . انسان ، ذاتا در جستجوى كمالِمطلق است و بدين جهت ، آرزوهاى او حدّ و حصر ندارد . [ ر . ك : ص 25 ح 10 و 11 .] اين خصوصيت فطرى ، در حقيقت ، موتورِ زندگى و اصلىترين عامل پيشرفت تمدّن بشر و تكامل جامعه انسانى است .
جهان ، با آرزو برپاست [ ر . ك : ص 23 ح 4 .] و انسان با آرزو زندگى مىكند . اگر آرزو از آدمى گرفته شود ، هيچ مادرى فرزند خود را شير نمىدهد، [ ر . ك : ص 21 ح 1 .] هيچ باغبانى نهال نمىنشانَد، [ ر . ك : ص 21 ح 1 .] هيچ پژوهشى انجام نمىشود ، هيچ كشف تازهاى در جهان علم ، رُخ نخواهد داد و سرانجام ، جامعه بشر ، هيچ حركتى به سوى تكامل نخواهد داشت .
از اين رو ، پيامبر خدا ، آرزو را رحمتى مىداند كه خداوند متعال
به جامعه بشر ارزانى داشته است . [ ر . ك : ص 21 ح 1 .]
مسئله مهم در بهرهگيرى انسان از اين موهبت الهى ، چگونگى تربيت آن است كه اگر اين خصوصيت فطرى درست تربيت شود ، انسان با دستيابى بر آرزوهاى خود ، آرامش پيدا مىكند تا آن جا كه به تدريج ، به تعبير قرآن ، صاحب «نفس مطمئنه» مىگردد ، و اگر درست تربيت نشود ، آرزومند ، سراب را آب مىپندارد و همه عمر ، در طلب سراب مىدود . مرگش فرا مىرسد ، امّا چيزى را مىخواهد كه بدان، دست پيدا نمىكند و اگر به چيزى كه خيال مىكرد در آرزوى آن است ، دست يافت ، مطلوب خود را در آن نمىبيند . لذا هيچ گاه در زندگى احساس راحتى و آرامش ندارد و به گفته امام على عليهالسلام :
مَن سَعى في طَلَبِ السَّرابِ طالَ تَعَبُهُ وكَثُرَ عَطَشُهُ . امَن أمَّلَ الرِّىَّ مِنَ السَّرابِ خابَ أمَلُهُ وماتَ بِعَطَشِهِ. [ ر . ك : ص 76 ح 97 .] هر كه در طلب سراب بكوشد، زحمت او به درازا مىكشد و تشنگىاش افزون مىشود . هر كه سيرابى از سراب را آرزو كند ، به آرزويش نمىرسد و از تشنگى مىميرد .
به منظور تربيت آرزو ، ابتدا بايد ديد كه فطرت انسان در جستجوى چيست و آن گاه، آرزوهاى درست را از آرزوهاى نادرست جدا كرد . سپس با تمام توان براى رسيدن به آرزوهاى
فطرى حقيقى و اجتناب از آرزوهاى كاذب كوشيد.
فطرت آدمى ، مطلق گراست و آرزو دارد به كمال مطلق برسد . از اين رو ، به هيچ حدّى از كمالات ، قانع نيست . اين خصوصيت فطرى ، يكى از دلايل مهم خداشناسى است ، چنان كه در نامه امام خمينى رحمهالله به گورباچف ، رهبر شوروى سابق، به اين نكته مهم ، اشاره شده است :
انسان ، در فطرت خود ، هر كمالى را به طور مطلق مىخواهد و شما خوب مىدانيد كه انسان ، مىخواهد قدرتِ مطلق جهان باشد و به هيچ قدرتى كه ناقص است ، دل نبسته است. اگر عالم را در اختيار داشته باشد و گفته شود: جهان ديگرى هم هست، فطرتا مايل است آن جهان را هم در اختيار داشته باشد. انسان ، هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود: علوم ديگرى هم هست، فطرتا مايل است آن علوم را هم بياموزد . پس قدرت مطلق و علم مطلق بايد باشد تا آدمى دل به آن ببندد . آن ، خداوند متعال است كه همه به آن متوجّهيم ، گرچه خود ندانيم. انسان مىخواهد به «حقّ مطلق» برسد تا فانى در خدا شود . [ صحيفه امام : ج21 ص21 (نامه امام به گورباچف در تاريخ 11 / 10 / 1367) .]
خداوند متعال ، با دادن اين خصوصيت فطرى به انسان ، در حقيقت ، آموزگارِ آرزومندان خويش است [ ر . ك : ص 35 (آموزگار آرزو) .] و گويا به انسان مىگويد : گمشده تو منم . مطلوب و مأمول حقيقى تو منم . تو مرا كه كمال مطلق هستم ، مىخواهى و نمىدانى . همه آرزوها به من ختم مىشود [ ر . ك : ص 35 ح 27 .] و بدين جهت ، اهل معرفت به من عشق مىورزند و نهايت آرزوهاى آنان ، [ ر . ك : ص 49 (آرزوى نهايى دوستداران) .] بلكه بالاتر از آرزوى آنان منم [ ر . ك : ص 51 (بالاتر از آرزوها) .] . اگر با من پيوند برقرار كردى ، در دنيا و آخرت ، كامياب خواهى شد [ ر . ك : دانشنامه ميزان الحكمة : ج 5 ص 31 (جامعه نمونه) .] . در قرآن كريم آمده است :
«مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا. [ نساء : آيه 134 .] و هر كس پاداش دنيا را بخواهد ، پاداش دنيا و آخرت ، نزد خداست » .
و آن هنگام به آرامش مطلق مىرسيد:
«أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَـلـءِنُّ الْقُلُوبُ؛ [ رعد : آيه 28 .] آگاه باش كه با ياد خدا ، دلها آرامش مىيابد » .
همچنين خداوند مىفرمايد : اگر مرا فراموش كنيد، در حقيقت ، خود را فراموش كردهايد :
«نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَـلـهُمْ أَنفُسَهُمْ . [ حشر : آيه 19 .] خدا را فراموش كردند، پس خدا هم خويشتن آنها را از يادشان بُرد » .
و در اين صورت ، انسان، به هر آرزويى از خواستههاى خود دست يابد ، احساس آرامش نخواهد داشت :
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُو مَعِيشَةً ضَنكًا . [ طه : آيه 124 .] هر كس از ياد من دل بگردانَد، در حقيقت ، زندگى تنگى خواهد داشت » .
و با اين وصف ، خداوند، خطاب به انسان مىفرمايد : اگر مىخواهى بهتر خود را به تو معرّفى كنم ، من همانم كه وقتى اميدت از همه جا قطع شد ، از من قطعٍ اميد نمىكنى و با همه وجود به من پناه مىآورى و مرا مىخوانى و از من، حلّ مشكل خود را مىخواهى.
هنگامى كه انسان ، هدف نهايى زندگى و برترين آرزوها را تشخيص داد ، همه خواستهها و آرمانهاى او در جهت رسيدن به اين هدف قرار مىگيرد ؛ زيرا مىداند هر خواستهاى كه در جهت اين آرزوى بزرگ است ، درست و حق است و هر چه در جهت خلاف آن است ، نادرست و باطل است .
امّا رسيدن به آرمانهاى ارزشمند ، در نخستين گام ، نيازمند انگيزه نيكو و خودباورى ، سپس تلاش ، صبر ، استقامت ، توكّل بر خداوند متعال و يارى خواستن از اوست .
در مقابل ، تشخيص ندادن هدف زندگى ، نيازهاى حقيقى و آرزوهاى درست ، اهمّيت ندادن به زندگى جاويد ، كسالت ، بىصبرى ، اشتغال به كارهاى بيهوده و سرگرمىهاى زيانبار ، آلودگىهاى اخلاقى و عملى ، و از همه مهمتر ، متّكى نبودن بر استعدادهاى خدادادى و تكيه كردن بر غير خداوند متعال در زندگى ، آفت رسيدن به آرزوهاست . رهنمودهاى ارزنده اهل بيت عليهمالسلام در اين باره ، در فصل سوم و چهارم ، خواهد آمد .
پيش از اين توضيح داديم كه آرزو ، رحمت الهى و قوام زندگى است . ممكن است كسى چنين بپندارد كه انسان، بايد از اين رحمت و سرمايه ، هر چه بيشتر استفاده كند . بنا بر اين ، چرا احاديث اسلامى نسبت به خطر آرزوى دراز ، هشدار دادهاند؟
در پاسخ بايد گفت : درست است كه آرزو ، نعمت است و سرمايه زندگى ؛ امّا اگر اين سرمايه درست مصرف نشود ، همانند همه نعمتهاى ديگر الهى ، به نقمتْ تبديل مىشود و موجب بدبختى و تيرهروزى انسان مىگردد .
نخستين شرط بهرهگيرى از نعمتِ آرزو ، معرفت است . اگر كسى نداند در دنيا چه آرزوهايى عُقَلائى ، منطقى و دست يافتنى است ، عمر خود را صرف خيالات وموهوماتى مىكند كه هيچ گاه بدانها دست نخواهد يافت .
نكته قابل تأمّل ، اين كه در احاديث اسلامى ، از يك سو جهل ، حماقت ، غفلت ، آلودهگىهاى اخلاقى و عملى ، دنياپرستى و
شقاوت به عنوان ريشههاى آرزوهاى باطل و نكوهيده ، معرّفى شدهاند و از سوى ديگر ، زوال عقل و از دست رفتن بصيرت ، فراموشى زندگى پس از مرگ ، قساوت قلب ، كوتاهى در انجام دادن كارهاى نيك و يا فراموشى آنها و افتادن در دام انواع فسادها و سختىها و ناكامىها ، به عنوان آثار و زيانهاى آرزوهاى نكوهيده ، مطرح گرديدهاند .
اين گونه سخن گفتن درباره زمينهها و زيانهاى آرزو نكوهيده ، بدان معناست كه مرتبه پايينترى از جهل و آلودگىهاى اخلاقى و عملى ، مبدأ و ريشه آرزوهاى باطل و مرحلهاى بالاتر از آن ، معلول آرزوهاى نكوهيده است ، بدين سان كه انسان در اثر نادانى ، چيزهايى را آرزو و طلب مىكند كه او را از نظر اخلاقى و عملى آلوده مىكنند ، و آلودگى ذهن و جان نيز ، زمينهساز جهل افزونتر و آرزوهاى خطرناكتر مىگردد ، تا آن جا كه در كام مرگ ، فرو رود و بدين ترتيب ، هر چه آرزوهاى باطل انسانْ طولانىتر گردد ، جهل و آلودگى و ناكامى او در زندگى بيشتر مىشود.
با تأمّل در آنچه در تبيين خطرِ داشتن آرزوهاى بلند ، بدان اشارت رفت ، حكمتِ توصيه اكيد پيشوايان اسلام به پيروان خود در مورد ضرورت كوتاه كردن آرزوهاى مادّى روشن مىشود.
افزون بر اين ، ارزشهايى از قبيل : نيكوكارى ، اخلاص ، صداقت ، پارسايى ، سلامت جان ، بىنيازى روحى و مهمتر : دستيابى به معارف شهودى و در نهايت ، آسايش هميشگى در بهشت جاويد ،
از نگاه احاديث اسلامى ، از آثار كوتاه كردن آرزوهاى مادّى است .
دقّت در آنچه ذكر شد ، نشان مىدهد كه توصيه احاديث اسلامى به كوتاه كردن آرزو ، براى بهرهگيرى بيشتر از زندگى و بيان نقش اين موهبت الهى در خودسازى و سازندگى است و هرگز به معناى نديدن افق آينده زندگى ـ كه مانع پيشرفتهاى مادّى مىشود ـ نيست . در اين باره ، به يارى خدا ، در همين دانشنامه، در ذيل عنوان «دنيا» ، به تفصيل ، سخن خواهيم گفت .