شاهراه تكامل
دست از مسِ وجود چو مردان ره بشوى
تا كيمياى عشق بيابى و زر شوى
حافظ
اسلام كه دينِ همه انبياى راستين و برنامه تكامل انسان است ، ريشه در محبّت خدا دارد . امام على عليهالسلام در اين باره مىفرمايد :
إنَّ هذَا الإِسلامَ دينُ اللّهِ الَّذِي اصطَفاهُ لِنَفسِهِ . . . وأقامَ دَعائِمَهُ عَلى مَحَبَّتِهِ .
اين اسلام ، دين خداوند است كه آن را براى خود برگزيده است و ستونهايش را بر محبّت خويش استوار ساختهاست . [ ر . ك : دوستى در قرآن و حديث ، ص 309 ح 954 .]
و اين ، بدان معناست كه خدا دوستى ، اصلىترين پايههاى سازندگى فردى و اجتماعى و تكامل مادّى و معنوى انسان است و همه آنچه انبياى الهى براى هدايت جامعه بشر آوردهاند ، در صورتى به نتيجه مطلوب مىرسد كه بر اين پايه استوار باشد و تا
انسان به كيمياى محبّتِ خدا دست نيافته ، به فلسفه خلقت خود ، دست نخواهد يافت . [ عاشق شو ار نه روزى، كار جهان سرآيد ناخوانده نقش مقصود ، از كارگاه هستى]
امام سجاد عليهالسلام در دعاى «مكارم الأخلاق» از صحيفه سجاديه ، به كيمياگرى محبّت اشاره كردهاست ، آنجا كه مىفرمايد :
وَانهَج لي إلى مَحَبَّتِكَ سَبِيلاً سَهلَةً أكمِل لي بِها خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ .
به سوى محبّتت ، راهى آسان برايم بگشا كه بدان ، خير دنيا و آخرت را برايم كامل كنى [ ر. ك : دوستى در قرآن و حديث ، ص 321 ح 976 .] .
بر اين اساس ، هر چه محبّت انسان نسبت به آفريدگار جهان ، بيشتر و قوىتر باشد ، توفيق بيشترى براى رسيدن به راز آفرينش خود و كسب كمالات انسانى دارد . لذا در زيارت پيشوايان دين ، اهل بيت رسول خدا كه در اوج قلّه انسانيت و امامت قرار دارند ، با صفت «التّامّينَ في مَحَبَّةِ اللّهِ (كاملان در دوستى خدا)» [ ر . ك : بخش دوم ، فصل اول ، ص 47 (كاملانِ در خدا دوستى) .] مورد خطاب قرار مىگيرند .
فصل اوّل از بخش دوم اين كتاب ، درباره آيات و احاديثى است كه با بيانهاى گوناگون ، اهل ايمان را به تحصيل كيمياى محبّت خدا دعوت مىكنند .
راه خدا دوستى
مسئله اصلى ، چگونگىِ به دست آوردن محبّت خداست . رهنمودهاى اهل بيت در اين باره ، در فصل دوم خواهد آمد . خلاصه اين رهنمودها اين است كه اصلىترين مبادى محبّت خدا پس از فضل و رحمتش ، معرفت است . خداوند سبحان ، به فضل و رحمت خود ، عشق به خوبىها و زيبايىها را در سرشت انسان نهاد و از آنجا كه خود ، جامعِ همه كمالات و زيبايىهاست ، ممكن نيست كسى حقيقتا او را بشناسد و او را دوست نداشته باشد . از اين رو ، امام مجتبى عليهالسلامتأكيد مىفرمايد كه :
مَن عَرَفَ اللّهَ أحَبَّهُ . [ تنبيه الخواطر : 1 / 52 .]
هركه خدا را بشناسد ، دوستش خواهد داشت .
انواع معرفت خدادو نوع معرفت براى انسان نسبت به حضرت حق ـ جلّ و علا ـ امكانپذير است : اوّل، معرفت از طريق برهان كه تكيهگاه ايمان است و دوم ، معرفت از طريق شهود كه يقين ناميده مىشود . لذا وقتى مىگوييم : معرفت خدا ، مبدأ محبّت اوست ، اين سؤال پيش مىآيد كه كدام معرفت ؟ معرفت برهانى يا شهودى ، و يا هر دو ؟
پاسخ اين است كه : هر دو . هر قدر انسان نسبت به خداوند متعال معرفت پيدا كند ، به همان ميزان ، با زيبايىها و كمالات او آشنا مىشود و نسبت به او علاقه پيدا مىنمايد . به همين جهت ،
معرفت برهانى هم مىتواند مبدأ محبّت خدا باشد و از اين رو وقتى حضرت داوود عليهالسلام از خداوند مىپرسد : «كَيفَ اُحَبِّبُك إلى خَلقِكَ ؟؛ چه گونه محبّت ترا بين مردم ايجاد كنم؟» ، پاسخ مىشنود : «اُذكُر أيادِىَّ عِندَهُم ، فَإِنَّكَ إذا ذَكَرتَ لَهُم ذلِكَ أحَبّونى؛ دست احسانم به ايشان را ياد كن كه اگر به يادشان بياورى دوستم خواهند داشت». [ ر . ك : دوستى در قرآن و حديث ، بخش دوم ، فصل اوّل ص 301 ح 941 .]
با اين همه ، ترديدى نيست كه محبّت تامّ و كامل كه از آن به عشق تعبير مىشود ، جز از طريق معرفت شهودى حاصل نمىگردد . به گفته برخى از اهل معرفت :
تمام مطلب اين است كه تا انسان ، معرفت شهودى نسبت به خدا پيدا نكند ، عاشق نمىشود . اگر اينگونه عارف شد ، مىبيند كه همه خوبىها در خدا جمع است : «ءَآللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ » . [ ر . ك : سوره نمل ، آيه 59 .] بنابر اين ، محال است انسان به غير خدا توجّه كند . [ كيمياى محبت ، فصل سوم : كيمياى سازندگى ص 158 مبادى محبّت خدا .]
بالاترين درجات محبّتبر اين اساس ، آنان كه معرفتشان نسبت به خداوند متعال ، معرفت شهودى است ، بالاترين درجات عشق و محبّت را نسبت به ذات مقدس او دارند ، و آنان دو طايفهاند : يكى «ملائكه» و ديگرى «أولوا العلم» ؛ همانگونه كه خداوند سبحان مىفرمايد :
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُو لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلَـلـءِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ . [[ سوره آل عمران ، آيه 18 .]
خداوند گواهى مىدهد كه جز او هيچ معبودى نيست ؛ و نيز فرشتگان [او] و دانشوران .
امام على عليهالسلام درباره شدّت محبّت طايفه اوّل ، يعنى فرشتگان ، نسبت به حضرت حق ـ عزّوجل ـ چنين مىفرمايد :
. . . قَدِ استَفرَغَتهُم أشغالُ عِبادَتِهِ و وَصَلَت حَقائِقُ الإِيمانِ بَينَهُم و بَينَ مَعرِفَتِهِ وقَطَعَهُمُ الإِيقانُ بِهِ إلَى الوَلَهِ إِلَيهِ، و لَم تُجاوِز رَغَباتُهُم ما عِندَهُ إلى ما عِندَ غَيرِهِ،قَد ذاقوا حَلاوَةَ مَعرِفَتِهِ، وشَرِبوا بِالكَأسِ الرَّوِيَّةِ مِن مَحَبَّتِهِ.
اشتغال به عبادتش ، آنان را از هر چيز ديگر بازداشته است و حقايق ايمان ، آنان را به معرفت پروردگارشان پيوند دادهاست و يقين به او ، آنان را از ديگران بريده و شيفته او ساخته است و خواستههايشان از آنچه نزد اوست ، به آنچه نزد ديگرى است ، درنمىگذرد . آنان ، شيرينى معرفتش را چشيده و از جام لبريز محبّتش نوشيدهاند . [ ر. ك: نهج البلاغه ، خطبه 91، ص 311 ح 959 .]
و لذّت طايفه دوم از معرفت خدا را امام صادق عليهالسلام چنين توصيف مىنمايد :
لَو يَعلَمُ النّاسُ ما في فَضلِ مَعرِفَةِ اللّهِ ـ عَزَّوجَلَّ ـ ما مَدّوا أعيُنَهُم إلى ما مَتَّعَ اللّهُ بِهِ الأَعداءَ مِن زَهرَةِ الحَياةِ الدُّنيا و نَعيمِها ، و كانَت
دُنياهُم أقَلَّ عِندَهُم مِمّا يَطَؤونَهُ بِأَرجُلِهِم ولَنَعِموا بِمَعرِفَةِ اللّهِ ـ جَلَّ وعَزَّ ـ وتَلَذَّذوا بِها تَلَذُّذَ مَن لَم يَزَل في رَوضاتِ الجِنانِ مَعَ أولِياءِ اللّهِ .
اگر مردم از فضيلت شناخت خداى ـ عزّوجل ـ باخبر مىشدند ، به نعمتها و خوشىهاى زندگى دنيوى كه خداوند دشمنان را از آن برخوردار ساخته است ، چشم نمىدوختند و دنيايشان از آنچه با گامهايشان بر آن پاى مىنهند نيز كمتر مىشد و با نعمت خدا متنعّم مىشدند و از آن لذّت مىبردند ؛ لذّت بردن كسى كه همواره در باغهاى بهشت ، در كنار اولياى خداست . [ كافى ، ج 8 ، ص 247 ح 347 و ر. ك: دوستى در قرآن و حديث ، ص 319 ح 968 .]
راه رسيدن به معرفت شهودى
راه رسيدن به معرفت شهودى ، تخليه و تجليه قلب است . تخليه قلب ، به معناى پاكسازى آينه دل از كدورتها و زنگار كارهاى ناشايسته است . امام سجاد عليهالسلام در دعايىكه ابوحمزه ثمالى از آن حضرت نقل كردهاست ، خطاب به خداوند متعال مىفرمايد:
وأنَّ الرَّاحِلَ إلَيكَ قَرِيبُ المَسافَةِ وأنَّكَ لاَ تَحتَجِبُ عَن خَلقِكَ إلاّ أن تَحجُبَهُمُ الأَعمالُ دونَكَ . [ ر. ك: مصباح المتهجد: ص 583 ح 691.]
آنكه به سوى تو كوچ كردهاست، راهش بس نزديك است و تو از خلقت در حجاب نشدهاى، جز آن كه كردارشان ، آنان
را از تو مىپوشاند .
امام در اين كلام ، تصريح مىكند كه جمالِ جميل حضرت حق ـ جلّ و علا ـ حجاب ندارد . حجاب ، از ناحيه كارهاى ناشايسته است ، و اگر حجابِ زنگارهاى اعمال ناشايسته از آينه دل زدوده شود ، انسان به معرفت شهودى مىرسد .
با عنايت به اين مقدمه ، به اين نتايج مىرسيم كه :
اولاً تجليه قلب ، راه دوم براى معرفت شهودى محسوب نمىشود ؛ بلكه تخليه و پاكسازى دل از زنگارهاى كارهاى ناشايسته ، براى رسيدن به معرفت شهودى كافى است و تجليه دل ، به وسيله كارهاى شايسته ، بر قوّت اين معرفت ، خواهد افزود .
ثانيا حجابهاى معرفت خدا ، با موانع محبّت او يكى است ؛ زيرا چنانكه دانستيم ، معرفت شهودى خداوند متعال ، با محبّت او همراه است . از اين رو كسانى كه با عنصر تقوا حجابهاى معرفت شهودى را كنار زدهاند ، با كيمياى محبّت خدا رشته محبّت غير او را گسستهاند . امام باقر عليهالسلام آنها را چنين توصيف مىفرمايد :
... قَطَعوا مَحَبَّتَهُم بِمَحَبَّةِ رَبِّهِم ... ونَظَروا إلَى اللّهِ ـ عَزَّوجَلَّ ـ و إلى مَحَبَّتِهِ بِقُلوبِهِم .
محبّت خويش را [به دنيا] براى محبّت پروردگارشان بريدهاند .. . و با دلهاى خود ، به خداوند عزّوجل و محبتش نگريستهاند . [ ر . ك : دوستى در قرآن و حديث ، اسباب خدا دوستى، تقوا: ص 323 ح 977.]
ثالثا برخى از عناوينى كه در «اسباب خدا دوستى» [ ر. ك : ص 65 .] آمد و يا در «اسباب محبوبيت نزد خدا» [ ر. ك : ص 81 .] مىآيد ؛ مانند : تقوا و توبه ، اسباب تجليه قلب و بيشتر آنها اسباب تحليه قلب نيز محسوب مىشوند .
تفكيك ميان «اسباب خدا دوستى» و «اسباب محبوبيت» ، به دليل آن است كه دسته اوّل ، اسباب محبّت بنده نسبت به خداى تعالى را توضيح مىدهد و دسته دوم ، اسباب محبّت خداوند متعال نسبت به بنده را بيان مىنمايد ؛ ولى به كار بردن اسباب هر يك از اين دو طايفه در مورد هدفِ اسباب طايفه ديگر ، بلامانع است . مثلاً در متن قرآن و حديث ، توبه ، سبب محبّت خدا به بنده شمرده شده است ؛ ليكن با توضيحاتى كه داده شد ، سبب محبّت بنده به خدا نيز هست ؛ يا معرفت خدا، تقوا و دعا كه جزء اسباب محبّت بنده نسبت به خدا ذكر شدهاند ، در صورتى كه موجب محبّت خدا به بنده نيز هستند و در بعضى از اسباب (مانند «ياد خدا» [ ر. ك: ص 69 .] ) به اين نكته تصريح شدهاست كه موجب محبّت خدا به بنده و بنده به خداوند متعال است .
خطرناكترين آفات محبّت خدادنيا دوستى ، اصل هر گناه ، ريشه هر حجاب و بذر هر يك از موانع خدا دوستى است . از اين رو در باب اوّل از ابواب موانع محبّت
خدا ، آن را (خطرناكترين مانع) [ ر. ك: ص 149 .] محبّت خدا ناميدهايم . بر اساس نصوص اين باب ، محبّت خدا به هيچ وجه قابل جمع با محبّت دنيا نيست و تا ذرّهاى از غبار اين محبّت بر آينه دل نشسته باشد ، معرفت و محبّت حقيقى خدا براى انسان ، امكانپذير نيست .
در اينجا اين سؤال پيش مىآيد كه : دنيا چيست؟ و چرا محبّت آن ، با محبّت خدا قابل جمع نيست ؟
دنيا در فرهنگ نصوص اسلامى عبارت است از هدف قرار دادن امكانات و لذايذ مادّى و دنيوى . اگر برخوردارى از لذايذ مادّى و دنيوى ، مقدمه معنويت و آخرت و رسيدن به قرب الهى باشد ، در فرهنگ اسلام ، دنيا محسوب نمىشود . لذا نه تنها مانع براى محبّت خدا نيست؛ بلكه مقدمه آن است . امّا اگر كاميابىهاى مادّى هدف قرار گرفت ، خطرناكترين آفات معنويت و محبّت است : «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِى جَوْفِهِى؛ خداوند در درون يك فرد دو دل قرار ندادهاست» [ سوره احزاب، آيه 4.] . دلى كه ظرف محبّت دنيا و لبريز از تاريكىهاى معنوى است ، چگونه مىتواند عرش رحمان باشد و نور آسمانها و زمين را در خود جاى دهد ؟ لذا امامالعارفين مىفرمايد :
كَما أنَّ الشَّمسَ وَاللَّيلَ لا يَجتَمِعانِ كَذلِكَ حُبُّ اللّهِ وحُبُّ الدُّنيا لا يَجتَمِعانِ. [ ر. ك: دوستى در قرآن و حديث ، ص 411 ح 1186.]
همان گونه كه خورشيد و شب ، جمع نمىشوند ، خدا دوستى و دنيا دوستى نيز بايد يكديگر جمع نمىشوند.
در اين باب، تفاوتى ميان كاميابىهاى حلال و حرام نيست. كاميابىهاى حلال هم اگر هدف باشد ، تاريكى مىآورد و مانع محبّت حقيقىِ نورِ مطلق است . لذا پيامبر اكرم به ابوذر فرمود :
لِيَكُن لَكَ فِي كُلِّ شَيءٍ نِيَّةٌ صالِحَةٌ حَتَّى الأَكلَ وَالنَّومَ . [ ميزان الحكمة ، ش 20999، مكارم الاخلاق: 2 / 370 / 2661 .]
در هر چيز بايد نيتى شايسته داشتهباشى ؛ حتّى در خورد و خواب .
البتهترديدىنيست كه ظلمت كاميابىهاى حرام، بيشتر و بازدارندگىاش افزونتر است.
اجتناب از مطلق دنيادوستى ، بالاترينِ مراتب تقواست كه اگر انسان بدان دست يابد ، به كيمياى محبّت و بالاترين درجات كمالات معنوى دست يافتهاست . امام باقر عليهالسلام درباره اين گروه از متّقين و كسانى كه به اين مرتبه رسيدهاند مىفرمايد :
قَطَعوا مَحَبَّتَهُم بِمَحَبَّةِ رَبِّهِم.. . ونَظَروا إلَى اللّهِ . . . [ ر. ك: دوستى در قرآن و حديث ، ص 323 (تقوا).]
محبّت خويش را [به دنيا] به خاطر دوستىِ خدا بُريدند و چشم به خدا دوختند ...
درمان دنيادوستىدنيادوستى ، ريشه در بيمارىهاى دل دارد . قلب سليم ، از محبّت
دنيا خالى است . امام صادق عليهالسلام در تبيين آيه شريف «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ؛ جز آنكه با دلى سليم در پيشگاه الهى حاضر شود» [ سوره شعرا، آيه 89.] مىفرمايد :
هُوَ القَلبُ الَّذِي سَلِمَ مِن حُبِّ الدُّنيا . [ تفسير مجمع البيان : 7 / 305.]
آن دلى است كه از محبّت دنيا فارغ است .
در اينجا اين سؤال پيش مىآيد : ريشه بيمارىهاى دل كه سبب محبّت دنيا نيز هست ، چيست ؟
پاسخ ايناستكه ريشه بيمارىهاىقلب و سبب همه رذايل اخلاقى ، خودخواهى است. بنابراين ، براى درمان اساسى دنيادوستى ، راهى جز مبارزه با خودخواهى وجود ندارد .
امام خمينى رحمهالله در اين باره ، خطاب به فرزندش چنين مىفرمايد :
فرزندم! از خودخواهى و خودبينى به در آى كه اين ، ارث شيطان است كه به واسطه خودبينى و خودخواهى از امر خداى تعالى به خضوع براى ولى و صفىّ او ـ جلّ و علا ـ سر باز زد ؛ و بدان كه تمام گرفتارىهاى بنىآدم ، از اين ارث شيطانى است كه اصل اصول فتنه است و شايد آيه شريفه «وَقَـتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُو لِلَّهِ» [ سوره انفال، آيه 39.] در بعضى مراحل آن ، اشاره به جهاد اكبر و مقاتله با ريشه فتنه كه
شيطان بزرگ و جنود آن كه در تمام اعماق قلوب انسانها شاخه و ريشه دارد، باشد؛ و هركس ، براى رفع فتنه از درون و برون خويش ، بايد مجاهده نمايد و اين جهاد است كه اگر به پيروزى رسيد ، همه چيز و همه كس اصلاح مىشود . [ صحيفه نور: 22 / 371 و 372.]
رمز خودسازىدر اينجا ، فرصت نقد و بررسى روش علماى اخلاق در مبارزه با خودخواهى و معالجه رذايل اخلاقى و سالمسازى دل از طريق ممارست بر ضدّ آنها نيست . لذا تنها به بحث و بررسى درباره رهنمود مهم امام على عليهالسلام بسنده مىكنيم . ايشان درباره اساسىترين كارى كه به سالمسازى قلب مىانجامد ، چنين مىفرمايد :
أَصلُ صَلاحِ القَلبِ اشتِغالُهُ بِذِكرِ اللّهِ . [ غرر الحكم: 3083.]
اصل صلاح دل ، مشغول داشتن آن به ياد خداست .
اين سخن ، از سخنان درخشان و برجسته امام على عليهالسلام است ؛ بلكه از معجزات علمى آن بزرگوار محسوب مىشود . در اين كلام ، امام ، دقيقترين درسهاى سالمسازى دل و سير و سلوك الى اللّه را به كسانى كه طالب اين راه هستند ، داده است .
بر اساس اين رهنمود ، ياد خدا رمز خودسازى است . ياد خدا ، در واقع انسان را از خودِ حيوانى تهى مىكند و بدينوسيله ، انسان مىتواند خويشتن را از رذايل اخلاقى پاك نمايد و خودِ انسانىِ
خويش را بيابد و با اين دريافت ، به معرفت و محبّت خدا برسد كه «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ ؛ [ غرر الحكم : 5162 ، مناقب خوارزمى : ص 375 ح 395 نقل از مائة كلمه جاحظ عن امام على عليهالسلام ، شرح نهج البلاغه : ج 20 ص 292 ح 239 ، صراط المستقيم : ج 1 ص 156 ، عوالى اللآلى : ج 4 ص 102 ح 149 .] هركس خود را شناخت ، پروردگارش را شناخته است» .
نقش ياد خدا در سازندگى انساندر نصوص اسلامى ، نقش ياد خدا در سازندگى انسان ، به تفصيل مورد توجّه قرار گرفته است كه براى نمونه ، به سه دسته از آنها اشاره مىكنيم :
دسته اوّل ، رواياتى كه در آنها نقش ياد خدا در آفتزدايى و سالمسازى قلب ، مورد توجه قرار گرفتهاست ؛ مانند اين روايات كه از امام على عليهالسلام نقل شده است :
ذِكرُ اللّهِ ، مَطرَدَةُ الشَّيطانِ . [ بداية والنهاية : ج 1 ص 64 ، غرر الحكم : 5162 .]
ياد خدا ، دور كننده شيطان است .
ذِكرُ اللّهِ ، رَأسُ مَالِ كُلِّ مُؤمِنٍ ورِبحُهُ السَّلامَةُ مِنَ الشَّيطانِ .
ياد خدا ، سرمايه هر مؤمن و سود آن ، سلامتى در برابر شيطان است .
ذِكرُ اللّهِ ، دَواءُ أَعلالِ النُّفوسِ . [غرر الحكم : 5171 ، 5169 .]
ياد خدا ، داروى دردهاى جانها است .
يا مَنِ اسمُهُ دَواءٌ و ذِكرُهُ شِفاءٌ . [ مصباح المتهجد : 361 .]
اى آن كه نامش دوا و يادش شفا است.
دسته دوم ، متونى كه بيان كننده نقش ياد خدا در آرامش دل و شرح صدر ، و نورانيت قلب و فكر ، و ايجاد حيات و حواسّ باطنى ، و رشد و تكامل معنوى است ؛ مانند گفتار خداوند متعال :
أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَـلـءِنُّ الْقُلُوبُ . [ سوره رعد ، آيه 28 .]
آگاه باش؛ به ياد خدا دلها استوار مىگردد .
و آنچه از امير مؤمنان نقل شدهاست :
الذِّكرُ ، يَشرَحُ الصَّدرَ .
ياد خدا دل را گشايش مىدهد .
دَوامُ الذِّكر ِ، يُنيرُ القَلبَ وَالفِكرَ .
ياد مداوم خدا دل و خرد را درخشان مىكند .
مَن ذَكَرَ اللّهَ ، أحيا قَلبَهُ و نَوَّرَ عَقلَهُ و لُبَّهُ . [ غرر الحكم : 835 ، 5144 ، 8876 .]
آن كه ياد خدا كند دلش را زنده بدارد و عقلش را درخشان كند .
إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ جَعَلَ الذِّكرَ جِلاءً لِلقُلوبِ ، تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرَةِ ،
وتُبصِرُ بِهِ بَعدَ العَشوَةِ وتَنقادُ بِهِ بَعدَ المُعانَدَةِ . [ نهج البلاغه : خطبه 222 .]
خداوند سبحان ياد خود را مايه صفاى دلها قرار دادهاست ، كه پس از ناشنيدن ، بدان مىشنود ، و در پى ناديدن ، بدان مىبيند و پس از سرپيچى ، بدان پيروى او مىكند .
مُداوَمَةُ الذِّكرِ ، قوتُ الأَرواحِ ومِفتاحُ الفَلاحِ . [ غرر الحكم : 9832 .]
تداوم ياد خدا ، نيروى جانها و كليد رستگارى است .
دسته سوم ، متونى كه انس با خدا ، همنشينى با او و عشق و محبّت او را ثمره ياد خدا مىدانند . مانند آنچه از پيامبر اسلام نقل شدهاست :
مَن أكثَرَ ذِكرَ اللّهِ ، أحَبَّهُ .
آن كه فراوان ياد خدا كند ، او را دوست خواهد داشت .
و آنچه از امير مؤمنان نقل شده است :
الذِّكرُ مِفتاحُ الاُنسِ .
ياد الهى ، كليد انس است .
ذِكرُ اللّهِ قوتُ النُّفوسِ ومُجالَسَةُ المَحبوبِ . [ ر . ك : دوستى در قرآن و حديث ، ص 321 ح 969 و 974 و 975 .]
ياد خدا ، نيروى جانها و همنشينى با محبوب است .
بر اساس اين نصوص ، ياد خدا در نخستين گام سلوك به سوى او ، آينه دل را از زنگار اخلاق و اعمال ناشايسته پاك مىكند و در
گام دوم ، آمادگى آن را براى انعكاس معارف شهودى تقويت مىنمايد و در گام سوم ، كيمياى عشق و محبّتِ دادار يگانه هستى را به سالك ، اهدا مىنمايد .
با عنايت به اين آثار و بركات عظيم و نقش كليدىِ ياد خدا در سازندگى انسان و جامعه توحيدى است كه قرآن كريم و احاديث اسلامى ، مكرّر بر كثرتِ ذكر ، بلكه تداوم آن ، تأكيد دارند . خداوند سبحان مىفرمايد :
«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا * وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً» . [ احزاب : 41 ـ 42 .]
اى آنان كه ايمان آوردهايد خدا را فراوان ياد كنيد و او را سحرگاهان و شامگاهان تسبيح كنيد .
«فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَوةَ فَاذْكُرُواْ اللَّهَقِيَـمًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ». [ نساء : 103 .]
آن گاه كه نماز را به پايان رسانيديد ايستاده ، نشسته و بر پهلو ياد خدا كنيد .
امام صادق عليهالسلام نيز مىفرمايد :
ما مِن شَيءٍ إلاّ ولَهُ حَدٌّ يَنتَهي إلَيهِ إلاّ الذِّكرَ فَلَيسَ لَهُ حَدٌّ يَنتَهي إلَيهِ . [ الكافى : 2 / 498 / 1 .]
هر چيزى را حدّى است كه بدان پايان مىيابد ، جز ذكر كه
آن را حدّ و انتهايى پايانپذير نيست .
سپس حضرت اين آيه را برخواند :
«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا». [ احزاب : 41 .]
اى آنانى كه ايمان آورديد، خداوند را بسيار ياد كنيد .
دو نكته مهم
در اينجا توجّه به دو نكته مهم ، ضرورى است :
1 ـ آنچه موجب بروز و ظهور آثار ذكر در تخليه و تجليه قلب و رسيدن به معرفت شهودى و محبّت خداست ، تداوم ذكر است ؛ چنانكه در بسيارى از نصوصى كه گذشت ، بدان تصريح شدهاست . بنابراين ، ذكرى كه تداوم ندارد و بر قلب غلبه نمىكند ، نمىتواند موجب حركت انسان به سوى كمال مطلق باشد .
فقيه و محدّث بزرگ ، فيض كاشانى رحمهالله ، در هجدهمين رهنمود از بيست و پنج رهنمودى كه رساله زاد السالك در پاسخِ نامه يكى از روحانيان درباره كيفيت سلوك راه حق ارائه كرده است مىفرمايد :
قدرى از اذكار و دعوات وردِ خود ساختن در اوقات معيّنه ، خصوصا بعد از نمازهاى فريضه ، و اگر تواند كه اكثر اوقات زبان را مشغول ذكر حق دارد ؛ و اگر چه جوارح در كارهاى ديگر مصروف باشد ، زهى سعادت .
از حضرت امام محمّد باقر عليهالسلام منقول است كه زبان مبارك
ايشان در اكثر اوقات ، تَر بوده است به كلمه طيّبه : «لا إله إلاّ اللّه » ؛ اگر چيزى مىخوردهاند و اگر سخن مىگفتهاند و اگر راه مىرفتهاند ، الى غير ذلك . [ متن حديث ، از امام صادق عليهالسلام بدين شرح است : «وكانَ أبى كَثير الذِّكرِ لَقَد كُنتُ أمشي مَعَهُ وإنَّهُ لَيَذكُرُ اللّهَ وآكُلُ مَعَهُ الطَّعامَ وإنَّهُ لَيَذكُرُ اللّهَ وَلَقَد كانَ يُحَدِّثُ القَومَ وما يَشغَلُهُ ذلِكَ عَن ذِكرِ اللّهِ وكُنتُ أرى لِسانَهُ لازِقا بِحَنَكِهِ يَقولُ : لا إلهَ إلاَّ اللّهُ؛ پدرم بسيار ذكرگو بود ، در كنارش راه مىرفتم و او ياد خدا مىكرد بر او سر سفره مىنشستم و او ياد خدا مىكرد با مردم سخن مىگفت ولى اين كار وى را از ياد خدا باز نمىداشت و مىديدم كه زبانش از تكرار «لا اله الاّ اللّه» به كامش مىچسبيد . (كافي ، ج 2 ، ص 498) .] چه اين ، ممدّ و معاونى قوى است ، هر سالك را و اگر ذكر قلبى را نيز مقارنِ ذكر لسانى سازد ، به اندك زمانى فتوح بسيار رو مىدهد ، تا مىتواند سعى نمايد كه دم به دم متذكّر حق مىبوده باشد ، تا غافل نشود كه هيچ امرى به اين نمىرسد در سلوك ، و اين ، مددى است قوى در ترك مخالفت حق سبحانه به معاصى . [ ده رساله ، فيض كاشانى ، به اهتمام رسول جعفريان ، چاپ نشاط ، 1371 .]
2 ـ حقيقت ذكر ، احساس حضور در محضر حق تعالى است ؛ احساسى كه انسان را به مسئوليتهاى فردى و اجتماعى وادار نمايد . هر قدر اين احساس در انسان تقويت شود ، ذكر ، واقعيّت بيشترى پيدا مىكند و آثار و بركات افزونترى دارد . تداوم ذكرِ بدين معنا بسيار دشوار است . امام صادق عليهالسلام در اين باره به يكى از اصحاب خود مىفرمايد:
«ألا اُخبِرُكَ بِأَشَدِّ مَا فَرَضَ اللّهُ ـ عَزَّوجَلَّ ـ عَلى خَلقِهِ ؟ قالَ : قُلتُ : بَلى ؛ قَالَ : إنصافُ النّاسِ مِن نَفسِكَ ، و مُواساتُكَ أخاكَ ، و ذِكرُ اللّهِ
في كُلِّ مَوطِنٍ . أما إنّي لا أقولُ : سُبحانَ اللّهِ وَالحَمدُ للّهِِ ، ولا إلهَ إلاَّ اللّهُ ، وَاللّهُ أكبَرُ ، وإن كانَ هَذا مِن ذاكَ ، ولكِن ذِكرُ اللّهِ جَلَّ وَعَزَّ في كُلِّ مَوطِنٍ إذا هَجَمتَ عَلى طاعَةٍ أو عَلَى مَعصِيَةٍ» . [ كافى : ج 2 ص 145 ح 8 .]
«آيا از سختترين چيزى كه خداوند آن را واجب كرده ، آگاهت نسازم؟» گفتم : «چرا» . فرمود : «انصاف تو با ديگران و سهيم كردن با برادران و ياد خدا در همه جا . بدان كه منظورم سبحان اللّه ، والحمد للّه، ولا إله إلاّ اللّهُ وَاللّهُ أكبر گفتن نيست ، گرچه اين نيز ياد خدا است بلكه ياد خدا در هرجا كه بر اطاعت و يا معصيت او تصميم مىگيرى» .
كاملترين مصداق ذكرنماز ، كاملترين مصداق ذكر است و آيه شريف «أَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِى » . [ سوره طه ، آيه 14 .] به همين نكته ظريف ، اشارت دارد . نماز اگر با آداب و شرايط آن بويژه حضور قلب ، انجام شود ، در گام اوّل ، دل را از همه زشتىها و آلودگىها پاك مىكند ؛ همانطور كه خداوند سبحان مىفرمايد : «إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَ الْمُنكَرِ» [ سوره عنكبوت ، آيه 45 .] و با پاكى از آلودگىها ، انسان به صفت تقوا متّصف مىگردد و در گام دوم ، انسان را به بساط قرب و انس و محبّت خداوند متعال مىرساند ؛ چنانكه امام على عليهالسلاممىفرمايد :
الصَّلاةُ قُربانُ كُلِّ تَقِيٍّ . [ خصال ، ج 2 ص 620 ح 10 ، نهج البلاغه : حكمت 136 .]
نماز نردبان هر پرهيزگار است .
بنابراين ، نماز ، بهترين وسيله براى خودسازى و سازندگى و ساختن جامعه توحيدى و مبتنى بر محبّت خداست . به همين جهت ، پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله از آن به عنوان «خَيرُ مَوضُوع» [ معانى الأخبار ، ص 333 ح 1 و مسند ابن حنبل : ج 8 ص 132 ح 21608 .] ياد مىكند و امام صادق عليهالسلام درباره ارزش نماز و نقش آن در سازندگى انسان مىفرمايد :
ما مِن شَيءٍ بَعدَ المَعرِفَةِ تَعدِلُ هذِهِ الصَّلاةَ . [ الكافي ، ج 3 ، ص 264 ح 1 و امالى طوسى : 694 / 147 از زرعه ، ارشاد القلوب ص 145 ، بحار الانوار : ج 27 ص 202 ح 71 .]
پس از شناخت [خدا] هيچ چيزى همپايه نماز نيست .
از اين رو ، امام خمينى رحمهالله در وصيّت نامه اخلاقى خود ، پس از آنكه خودخواهى و خودبينى را ريشه همه فتنهها و گرفتارىهاى بنىآدم مىخواند و جهاد براى قطع اين ريشه را جهاد اكبر مىنامد و پيروزى در اين جهاد را مايه اصلاح همه چيز و همه كس تعريف مىكند ، تأكيد مىفرمايد كه راه رسيدن به اين پيروزى ـ پس از استمداد از خداوند متعال ـ نماز است . متن نوشته امام ، خطاب به فرزندش چنين است :
پسرم! سعى كن كه به اين پيروزى دست يابى ، يا دستكم به
بعض مراحل آن . همّت كن و از هواهاى نفسانيه كه حدّ و حصر ندارد ، بكاه و از خداى متعال ـ جلّ و علا ـ استمداد كن كه بى مدد او ، كسى به جايى نرسد و نماز ، اين معراج عارفان و سفر عاشقان ، راه وصول به اين مقصد است و اگر توفيق يابى و يابيم به تحقّق يك ركعتِ آن و مشاهده انوار مكنون در آن و اسرار مرموز آن ، ولو به قدر طاقت خويش ، شمّهاى از مقصد و مقصود اولياى خدا را استشمام نموديم و دورنمايى از صلاة معراج سيد انبياى عرفا ـ عليه وعليهم وعلى آله الصلاة والسّلام ـ را مشاهده كرديم كه خداوند منّان ، ما و شما را به اين نعمت بزرگ ، منّت نهد . [ صحيفه نور ، ج 22 ، ص 372 .]
نكته قابل توجّه اينكه بهرهگيرى كامل از آثار و بركات نماز در سير و سلوك إلى اللّه ، دو شرط اصلى دارد :
الف ـ تمسّك و توسّل به اهل بيتراه توحيد و معرفت و محبّت خداوند متعال ، راهى است بس دشوار و صعبالعبور كه طى كردن آن بدون چراغ و راهنما و تمسّك به ولايت و بهرهگيرى از شفاعت وسايلى كه خداوند متعال براى تقرّب [ يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَـهِدُواْ فِى سَبِيلِهِى لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ : سوره مائده ، آيه 35 .] به خود معين فرمودهاست و ورود از درى كه خداوند متعال براى گام نهادن بر بساط قرب خود مشخص كردهاست ، [ اهل بيت در قرآن و حديث ، ويژگىهاى اهل بيت (1 / 12) .]
امكانپذير نيست . لذا در زيارت ائمه اهل بيت مىخوانيم :
مَن أرادَ اللّهُ بَدَأ بِكُم ومَن وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنكُم وَمَن قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُم . [ من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 615 ، زيارت جامعه كبيره .]
هركه خواهد را بخواهد ، از شما مىآغازد و هر كه او را به يگانگى بشناسد ، از شما پذيرفتهاست و هركه قصدِ او كند ، به شما روى مىآورد.
لذا امام صادق عليهالسلام براى دستيابى به حقيقت نماز و بهرهگيرى كامل از اين بهترين وسيله سلوك إلى اللّه ، مىفرمايد :
إذا قُمتَ إلَى الصَّلاةِ فَقُل : «اللّهُمَّ! إنّي اُقَدِّمُ إلَيكَ مُحَمَّدا صلىاللهعليهوآله بَينَ يَدَي حاجَتي وأتَوَجَّهُ بِهِ إلَيكَ ، فَاجعَلني بِهِ وَجيها عِندَكَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ومِنَ المُقَرَّبينَ ، اجعَل صَلاتِي بِهِ مَقبولَة ، وذَنبي بِهِ مَغفورا ، وَدُعائي بِهِ مُستَجابا إنَّكَ أنتَ الغَفورُ الرَّحيم. [ كافى ، ج 3 ، ص 309 ح 3 .]
هرگاه به نماز ايستادى ، بگو : بارالها! من محمد صلىاللهعليهوآلهرا براى برآوردن حاجتم به درگاهت مىآورم و به وسيله او به تو روى مىآورم . پس به سبب او مرا در دنيا و آخرت ، نزدت آبرومند و از مقرّبان قرار ده . نمازم را به سبب او مقبول ، گناهم را آمرزيده و دعايم را مستجاب كن كه تويى بخشاينده مهربان .
ب ـ احسان به خلق
يكى از شرايط مهم پذيرفته شدن نماز و بهرهگيرى از آثار و انوار و
بركات آن كه در متون اسلامى بر آن تأكيد شده، زكات است . قرآن كريم در كنار نماز ، مردم را به پرداختن زكات دعوت كردهاست . امام رضا عليهالسلام درباره راز اين اقتران مىفرمايد :
إنَّ اللّهَ عَزَّوجَلَّ أمَرَ بِثَلاثَةٍ مَقرُونٍ بِها ثَلاثَةٌ اُخرى : أمَرَ بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ ، فَمَن صَلّى ولَم يُزَكِّ لَم تُقبَل صَلاتُهُ ... . [ بحار الأنوار، ج 96 ، ص 12 ح 17 به نقل از خصال .]
خداوند عزّوجل، سه چيز را قرين سه چيز ديگر قرار داد : به نماز و زكات فرمان داد . پس هركه نماز بخواند ، امّا زكات نپردازد ، نمازش پذيرفته نمىشود ... .
نقش پرداخت زكات در بهرهگيرى از آثار نماز تا آنجا است كه امام صادق عليهالسلاممىفرمايد :
لا صَلاةَ لِمَن لا زَكاةَ لَهُ . [ مشكاة الأنوار ، ص 46 ح 212 .]
هركه زكات نپردازد ، نمازى ندارد .
زكات در مفهوم عام خود ، شامل مطلق حقوق مالى ، اعم از واجب و مستحب است . لذا هنگامى كه شخصى از امام صادق عليهالسلاممىپرسد : «في كَم تَجِبُ الزَّكاةُ مِنَ المالِ ؛ حدّ نصاب مالى در زكات چيست ؟». امام مىفرمايد :
«الزَّكاةَ الظَّاهِرَةَ أمِ الباطِنَةَ تُريدُ ؟» ، قَالَ : «اُريدُهُما جَميعا» . فَقالَ : «أمَّا الظّاهِرَةُ فَفي كُلِّ ألفٍ خَمسَةٌ وَعِشرونَ دِرهَما ، وأمَّا
الباطِنَةُ فَلا تَستَأثِر عَلى أخيكَ بِما هُوَ أحوَجُ إلَيكَ مِنكَ . [ معانى الأخبار ، ص 153 ، (ح 1) .]
[امام فرمود :] «مقصودت ، زكات ظاهرى است يا باطنى ؟». پرسنده گفت: «هر دو را مىپرسم». حضرت فرمود: «امّا نصاب زكات ظاهرى، در هر هزار درهمى ، بيست و پنج درهم است ؛ امّا زكات باطنى ، آن است كه آنچه را برادرت بدان نيازمندتر است ، ويژه خود نكنى .
بر اين اساس ، مىتوان گفت كه همه گونه احسان به خلق، براى خدا ، شرط كمالِ بهرهگيرى از بركات هر نوع ذكر و در رأس آن ، نماز است .
خدمت به مردم ، تا آنجا در تكامل انسان نقش دارد كه پيغمبر اسلام خدمتگزاران مردم را بهترينِ مردم مىنامد و در اين باره مىفرمايد :
خَيرُ النّاسِ مَنِ انتَفَعَ بِهِ النّاسُ . [ اختصاص ، ص 243 .]
بهترين مردم ، كسى است كه مردم از او بهره برند .
و امام على عليهالسلام احسان را در كنار اطاعت خداوند متعال به عنوان فلسفه خلقت انسان مطرح مىكند و مىفرمايد :
بِتَقوَى اللّهِ اُمِرتُم ولِلإِحسانِ وَالطّاعَةِ خُلِقتُم . [ بحار الانوار : ج 32 ص 356 ح 337 به نقل از شرح نهج البلاغه .]
به تقواى خدا فرمان يافتيد و براى احسان[ به خلق ]و
اطاعت [ از خدا] ، آفريده شديد .
اصولاً همان طور كه امام خمينى فرموده، [ در وصيّتنامه اخلاقى امام(ره) به فرزندش آمدهاست : «پسرم! زير بار مسئوليت انسانى كه خدمتبهحق در صورتخدمت بهخلق است،شانه خالى مكن... (صحيفه نور،ج22، ص359).] خدمت به خلق ، در واقع ، خدمت به خدا و عبادت اجتماعى است و هر چه انسان به خلق ، خصوصا مردم محروم ، بيشتر خدمت كند ، به خالق نزديكتر مىشود و به بساط انس و قرب و محبّت او بهتر راه مىيابد ؛ چنانكه در حديث قدسى آمدهاست :
يا أحمَدُ ! مَحَبَّتي ، مَحَبَّةُ الفُقَراءِ . [ ر . ك : دوستى در قرآن و حديث ، ص 199 ح 648 .]
دوستىِ من ، دوست داشتنِ فقيران است .
بارى ! آنچه درباره راه رسيدن به معرفت شهودى و محبّت خدا گفتيم در پنج نكته خلاصه مىشود :
1 . حضور دايم در محضر حق تعالى؛
2 . اهتمام به حضور قلب در نماز؛
3 . استمداد از خداوند متعال؛
4 . تمسّك و توسّل به اهل بيت عليهمالسلام ؛
5 . خدمت به خلق براى خدا .