ادب ، در اصل به معناى دعوت از مردم براى اجتماع بر «مأدُبه» ، يعنى طعام ، است . تهذيب اللغة اين واژه را چنين معنا كرده است :
اَدْب ، در اصل به معناى دعوت كردن است ، و به قولى ، غذايى كه مردم به آن دعوت مىشوند ؛ يعنى هم به معناى «دعوت كردن» و هم به معناى خود «غذا» . و ادبى را كه مردمان اديب فرا مىگيرند ، اَدَب گفتهاند ، چون افرادى را كه ادب فرا مىگيرند ، به خوبىها فرا مىخوانَد و از زشتىها بازشان مىدارد. [ . معجم تهذيب اللغة : ج 1 ص 133 «أدب» . ]
و در معجم مقاييس اللغة آمده است :
اَدْب ، گرد آوردن مردم است براى غذايى كه فراهم آوردهاى ، كه همان مأدَبه و مأدُبه است و آدِب ، دعوت كننده است . اَدَب نيز بر همين قياس است ؛ چون بر نيك بودن آن ، اجماع و اجتماع است . [ . معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 74 «أدب» . ]
دو نكته در ريشه لغوى ادب وجود دارد : يكى اجتماع مردم ، و ديگرى شايستگىِ كار . شايد به همين لحاظ ، انجام دادنِ كار به گونهاى كه در جامعه نيكو و شايسته شمرده شود ، ادب ناميده شده است . البته در
كاربردهاى اين واژه در نصوص اسلامى ، توضيح خواهيم داد كه اين واژه به معناى مطلق تربيت هم آمده است .
بنا بر اين ، ادب ، در مفهوم ارزشىِ آن ، از مقوله هنر محسوب مىشود و اديب ، هنرمندى است كه كارى را زيبا و دلپذير انجام مىدهد . از اين رو ، دانشى كه موجب دورماندن از خطا در گفتار و نوشتار است ، علم ادب ناميده مىشود؛ [ . علم ادب ، علمى است كه به وسيله آن از خلل گفتارى و نوشتارى در كلام عرب ، احتراز مىشود (المنجد : ص5). ] بلكه به مطلق علوم و معارف نيز ادب اطلاق مىگردد؛ [ . آداب ، به مطلق علوم و معارف و يا تنها به علوم ادبى اطلاق مىشود (المنجد : ص5) . ] چرا كه علم ، سرمايه شايستگى و زيبايىِ عمل است و هنر ارائه كار خوب و نيكو ، تنها از دانشمند بر مىآيد .
در قرآن ، واژه ادب به كار نرفته ، هر چند معنا و مفهوم آن ، بارها مورد عنايت اين كتاب آسمانى قرار گرفته است ؛ اما در احاديث اسلامى ، ادب به عنوان يك اصل مهم فرهنگى ، اخلاقى و اجتماعى ، فراوان به كار رفته است . به فرموده امام على عليهالسلام :
هر كارى آدابى [و آيينى] دارد . [ . ر. ك : غرر الحكم : ح 7280 . ]
برجستهترين نكات در تبيين احاديث ادب ، عبارتاند از :
در احاديث اسلامى ، كلمه ادب به طور كلى در سه معنا به كار رفته است:
امام على عليهالسلام با اشاره به همين معنا فرمود :
تو را براى ادب كردن خويش ، همين بس كه از آنچه از ديگران نمىپسندى ، دورى گزينى. [ . ر . ك : ص 19 ح 2 . ]
لازمه اجتناب از آنچه انسان از ديگران ناپسند مىداند ، تبلور ارزشهاى فطرى ، عقلى و اجتماعى در گفتار و كردار است . كسى كه خود را متعهّد به رعايت اين ارزشها كند ، نيازى به مربى و مؤدِّب ندارد ، چنانكه وقتى از عيسى عليهالسلام پرسيدند : چه كسى تو را ادب آموخت؟ فرمود : كسى مرا ادب نياموخت ؛ بلكه زشتىِ نادانى [ و بىادبى ]را ديدم و از آن دورى گزيدم. [ . ر. ك : ص 20 ح 7 . ]
بىادبى در گفتار و كردار ، ريشه در جهل دارد . عقل ، انسان را مقيّد به رعايت ارزشهايى مىكند كه براى حفظ هويت انسانى ، راهى جز آن وجود ندارد . از اين رو ، امام على عليهالسلاممىفرمايد :
آدمى را از ادب همين بس كه آنچه را از آن گريزى ندارد ، فرو نگذارد. [ . ر . ك : ص 21 ح 15 . ]
اهل ايمان كه خود را متعهّد به رعايت ارزشها مىدانند ، بايد گفتار و كردار آنان سرشار از ادب باشد،چنانكه پيامبر خدا در توصيف مؤمن فرمود:
حركات و رفتارهاى او ادب است . [ . ر . ك : ص 21 ح 12 . ]
ارزشهاى دينى ، عبارت است از آنچه خداوند متعال ، انجام دادن آن
را به صورت واجب يا راجح ، از انسان خواسته است . برخى از احاديث ، به اين معنا اشاره دارند ، مانند :
من تربيت شده خدا هستم و على ، تربيت شده من است . [ . ر. ك : ص 22 ح 16 . ]
خداوند ، پيامبرش را بر محبّت خويش پَروَرْد . [ . ر. ك : ص 22 ح 17 . ]
مؤمن ، به آداب خدا رفتار مىكند . [ . ر. ك : ص 23 ح 19 . ]
پس ارزشهاى الهى ، در گفتار و كردار پيشوايان اسلام و رهروان آنها تبلور مىيابند . در اين جا توجّه به دو نكته ، ضرورى است :
نكته اول ، اين كه ارزشهاى عقلى و شرعى ، در ريشهيابى و تحليل دقيق ، به يك نقطه مىرسند . از امام على عليهالسلام نقل شده است :
عقل ، شريعت درونى است ، و شريعت ، عقل برون . [ . ر . ك : مجمع البحرين : ج 2 ص 1249 . ]
بى ترديد ، اگر عقل بتواند حقايق را آن گونه كه هستند درك كند ، به همان نقطه مىرسد كه دين رسيده است ، و بر همين اساس گفته شده است كه : «هر آنچه عقل بدان حكم كند ، شريعت نيز بدان حكم مىكند ، و هر آنچه شريعت بدان حكم كند ، عقل هم بدان حكم مىكند» [ . البته اين يك نظر است . براى تفصيل مسأله ، بنگريد به كتابهاى اصولى ، مبحث قاعده ملازمه ميان حكم عقل و شرع . ] . با اين نگاه ، آداب عقلى و شرعى ، در واقع يكى هستند .
نكته دوم ، اين كه آداب اجتماعىِ نامشروع ، در واقع ارزش ادبى ندارند؛ زيرا همان طور كه اشاره شد ، اگر ارزش ادبى داشتند ، شريعت با آنها مخالفت نمىكرد؛ بلكه زيبا جلوه كردنِ اين گونه آداب ، در حقيقت
نوعى انحراف روانى است و كسانى كه گرفتار اين انحراف هستند ، به تعبير قرآن «زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَــلِهِمْ ؛ [ . توبه : آيه 37 . ] كردارهاى زشتشان در ديده آنان زيبا جلوه مىنمايد» .
كلمه ادب ، در نصوص اسلامى ، گاه در مطلق تربيت به كار رفته است و آن ، هنگامى است كه با صفتِ خوب و يا بد توصيف مىگردد ، مانند :
با حسن سياست و تدبير است كه ادب نيكو پديد مىآيد . [ . ر . ك : ص 65 ح 208 . ]
بنده مؤمن ، پيوسته براى افراد خانوادهاش دانش و ادبِ نيكو به ارث مىنهد تا آن كه همه آنها را وارد بهشت مىسازد .. . و بنده گنهكار ، پيوسته براى خانوادهاش ادب و تربيت بد به ارث مىنهد تا آن كه سرانجام ، همه آنان را به دوزخ مىفرستد . [ . ر . ك : ص 40 ح 93 . ]
بديهى است كه ادب به معناى ارزشىِ آن ، نيازى به وصف «صالح» ندارد و نيز نمىتوان آن را با «سىّء» توصيف نمود. بنا بر اين ، در اين گونه موارد ، بايد به معناى مطلق تربيت باشد؛ بلكه شايد در پارهاى از موارد كه كلمه ادب ، مطلق ذكر شده نيز به همين معنا باشد و صفتِ «صالح» از آن رو حذف شده باشد كه معلوم است و حذف آن جايز .
در تعريف ادب گفته شده كه :
ادب ـ آن گونه كه از معناى آن به دست مىآيد ـ عبارت است از هيأت نيكويى كه سزاوار است عمل و فعل مشروع ، بر طبق آن صورت گيرد ؛ يا در دين ، و يا به نزد خردمندان در جامعه ، مانند آداب دعا
كردن و آداب ملاقات با دوستان . به عبارت ديگر ، ادب عبارت است از : آراستگىِ عمل . [ . الميزان فى تفسير القرآن : ج 6 ص 256 . ]
بنا بر آنچه گذشت ، اين تعريف ، قابل انطباق بر همه كاربردهاى كلمه ادب نيست و تنها بر معناى اول و دوم آن انطباق دارد .
ادب ، به معناى رعايت ارزشهاى عقلى و شرعى در گفتار و كردار ، انواع و مراتبى دارد كه اينك به شرح اجمالىِ آن مىپردازيم :
ادب با مردم ، عبارت است از برخورد شايسته با افراد و اقشار مختلف ، با توجّه به جايگاه خاص خانوادگى و اجتماعىِ آنان . خود اين ادب نيز انواعى دارد : ادب برخورد با پدر و مادر ، ادب برخورد با خويشان ، ادب برخورد با همسايه و همراه ، ادب برخورد با دوست ، ادب برخورد با دشمن ، ادب برخورد با عالِم ، ادب برخورد با پيامبران الهى و اوصياى آنان و اولياى خدا . شرح هر يك از اين آداب ، در عناوين خاص آنها خواهد آمد .
كمترين مرتبه ادب با مردم ، پرهيز از هر كارى است كه انسان ، سر زدنِ آن را از ديگران ناپسند مىداند . به گفته امام على عليهالسلام ، همين مقدار ، براى مؤدّب بودن انسان كفايت مىكند :
تو را براى ادب كردن خويش ، همين بس كه از آنچه از ديگران نمىپسندى ، دورى گزينى . [ . ر . ك : ص 19 ح 2 . ]
بديهى است كه اين،حداقل ادب است و هرچه رعايت ارزشهاى عقلى
و شرعىدر گفتار و كردار انسانتقويت شود،بر ميزان ادباو افزوده مىگردد.
ادب با آفريدگار ، عبارت است از رعايت حرمت حضور او در همه حالات و حركات و سكنات ، آن گونه كه شايسته عظمت و بزرگوارىِ اوست . اين ادب نيز انواع و مراتبى دارد :
مرتبه اوّل : ترك محرّمات و انجام دادن واجبات الهى .
مرتبه دوّم : ترك مكروهات و انجام دادن مستحبّات دينى .
مرتبه سوّم : پاكسازىِ دل از آنچه غير خداوند متعال است. با اشاره به همين مرتبه ادب ، امام على عليهالسلام فرمود :
بنده را ادبْ همين بس كه در نعمتها و حاجتهايش ، كسى را جز پروردگار خويش ، شريك نگردانَد . [ . ر . ك : ص 33 ح 62 . ]
و اين سخن امام صادق عليهالسلام نيز به همين مرتبه اشاره دارد :
دل ، حرم خداست ؛ پس در حرم خدا ، غير خدا را جاى مده . [ . جامع الأخبار : ص 518 ح 1468 . ]
ادب با خود ، عبارت است از رعايت ارزشها در گفتار و كردار ، به دليل حرمت خود . به سخن ديگر ، گاهى انسان به دليل شرم از ديگران و رعايت حرمت خدا و مردم ، ادب را مراعات مىكند ، و گاه به مقتضاى انسان بودن و رعايت حرمت ارزشهاى انسانى .
در سخنى منسوب به امام على عليهالسلام اين نوع ادب ، نهايت ادبْمدارى خوانده شده است :
اوج و نهايت ادب ، آن است كه انسان از خويشتن حيا كند . [ . ر . ك : ص 28 ح 39 . ]
اين سخن آن امام بزرگ نيز اشاره به همين نوع ادبْ مدارى است :
ما اگر به بهشتى هم اميد نداشته باشيم و از آتشى نترسيم ، و پاداش و كيفرى هم در ميان نباشد ، باز مىسزد كه براى كسب خصلتهاى والاى انسانى بكوشيم ؛ چرا كه اينها راههاى رستگارى را نشان مىدهند . [ . تاريخ دمشق : ج 69 ص 202 ح 13750 . ]
از نگاه احاديث اسلامى ، ادب ، آثار و بركات فراوانى براى زندگى انسان دارد : ادب ، سرمايه شكوفايىِ عقل ، زيور جان و زبان ، زينت حسَب و نسَب ، و عامل رشد همه فضايل اخلاقى در انسان است . [ . ر. ك : ص 47 (آثار ادب) . ]
كسى كه خود را به زيور ادب بيارايد ، زشتىهاى نسَب او پنهان مىماند و كمتر گرفتار كارهاى ناشايسته مىشود و در يك جمله ، با ادب ، در زندگى سعادتمند ، و بىادب ، شقاوتمند است . و به تعبير زيباى امير سخن :
اگر ادب نبود ، انسان چيزى جز حيوانى افسار گسيخته نبود. [ . ر. ك : ص 31 ح 56 . ]
بر اين پايه ، انسان در زندگى بيش از هر چيز ، به ادب نياز دارد . به گفته امام على عليهالسلام :
مردم ، به ادبِ نيكو نيازمندترند تا به سيم و زر . [ . ر. ك : ص 29 ح 43 . ]
و از اين رو ، پيشوايان اسلام با بيانهاى گوناگون ، پيروان اين آيين را به فراگيرىِ ادب برانگيختهاند و از ترك آن بر حذر داشتهاند تا آن جا كه
امام صادق عليهالسلام مىفرمايد :
اگر دو روز از عمرت باقى مانده بود ، يك روزِ آن را به ادب و تربيت خود اختصاص بده تا از آن براى روز مردنت كمك بگيرى . [ . ر. ك : ص 32 ح 60 . ]
ادبى كه براى زندگىِ پس از مرگ انسان سودمند است ، ادب در برخورد با خداست؛ يعنى تبلور ارزشهاى الهى ، در زندگى پيش از مرگ . هر چه اين ادب بيشتر شود ، انسان به فلسفه آفرينش خود نزديكتر مىگردد و از بركات آن در دنيا و آخرت ، بهره افزونترى خواهد برد كه :
«عِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْأَخِرَةِ ؛ [ . نساء : آيه 134 . ]
در نزد خداست پاداش دنيا و آخرت» .
جمعبندى نصوصى كه اشاره به خاستگاهها و ريشههاى ادب دارند ، بدين گونه است كه ادب ، دو ريشه اصلى دارد : يكى وراثت و ديگرى تربيت ، چنان كه در حديث نبوى آمده است :
مردم [چونان] معدنهايند ، و رگ و ريشه اثر دارد ، [ . «شير را بچه همى مانَد بدو» يا : «از كوزه همان برون تراود كه در اوست» . ] ، و ادبِ بد ، مانند رگ و ريشه بد است . [ . ر. ك : ص 37 ح 83 . ]
ريشه وراثت ، هر دو به خانواده باز مىگردند . در حديث علوى مىخوانيم :
هر گاه اصل و ريشه مرد ، ارجمند باشد ، در غياب و حضورْ ارجمند است . [ . ر. ك : ص 38 ح 87 . ]
بنا بر اين ، كسانى كه مىخواهند فرزندان با ادب داشته باشند ، بايد پيش از ازدواج و انتخاب همسر ، براى رسيدن به اين هدف ، برنامهريزى كنند . به فرموده پيامبر خدا :
بنگر كه فرزندت را در چه خاستگاهى مىنهى [و از چه خانوادهاى همسر مىگيرى] ، چراكه رگ و ريشه ، اثر دارد . [ . ر. ك : ص 37 ح 82 . ]
خانوادههاى اصيل و نجيب و با كرامت ، نقش اساسى در پرورش انسانهاى نيكرفتار و با ادب دارند ؛ اما بايد توجّه داشت كه تربيت نيز در كنار وراثت ، نقشى بنيادى در سازندگىِ انسان دارد . تربيت تا آن جا در سازندگىِ انسان مؤثر است كه مىتواند آثار مثبت يا منفى وراثت را از بين ببرد يا از آن بكاهد .
عناصر مهم و مؤثر تربيتى كه در نصوص اسلامى بدانها اشاره شده است ، عبارتاند از : برنامهريزى و تلاش براى تقويت ايمان و علم و انديشه ، و الگو قرار دادنِ انسانهاى خودْ ساخته و شايسته در جامعه ، و نيز يارى خواستن از خداوند متعال براى رسيدن به اين مقصد بزرگ . رهنمودهاى پيشوايان اسلام در اين زمينه ، براى مربّيان امور تربيتى ، بسيار كارساز است .
نخستين آموزگار ادب ، خداوند متعال است . اوست كه پيامبرانِ خود را به زيور ادب آراست و آنان را مأمور آراستن ديگران به اين فضيلت كرد . اين وظيفه ، پس از پيامبران ، به اوصياى آنان منتقل شد . امام على عليهالسلامدر اين باره مىفرمايد :
پيامبر خدا را خداوند ادب آموخت ، و او مرا ادب آموخت ، و من مؤمنان را ادب مىآموزم و براى مردمانِ ارجمند ، ادب به ارث مىنهم. [ . ر. ك : ص 60 ح 186 . ]
و در روزگار ما ، اين وظيفه سنگين ، بر دوش مسئولان سياسىِ جوامع اسلامى است . از نظر اسلام ، برنامهريزى براى فرهنگسازىِ ادب در جامعه ، يكى از اصلىترين حقوق مردم بر زمامداران است و در شرايط كنونىِ جهان اسلام ، علما و فرهيختگان ، مسئوليت ويژهاى در اين زمينه دارند .
علاوه بر مسئولان سياسى و فرهنگى ، خانواده ، به خصوص پدر ، نيز در تأديب فرزندان خود وظيفه دارد . يكى از حقوقى كه اسلام براى فرزند بر پدر به رسميت شناخته ، مؤدب بار آوردن اوست . پيامبر خدا مىفرمايد :
يكى از حقوق فرزند بر پدرش ، اين است كه او را نيكو ادب و تربيت كند . [ . ر . ك : ص 61 ح 191 . ]
يكى از بهترين گنجينههاى فرهنگىِ اهل بيت عليهمالسلام ، رهنمودهاى آنان درباره روش تأديب و تربيت است . متن اين رهنمودها ، در فصل ششم آمده است و تبيين تفصيلى آنها نياز به كتابى مستقل دارد؛ اما به طور اجمال و اشاره ، مىتوان اصول روش ادب آموزى را از نگاه اهل بيت عليهمالسلام ، چنين برشمرد :
1 . آراسته بودن آموزگار به زيور ادب ؛
2 . ادب آموزى با كردار ، پيش از آموختن ادب با گفتار ؛
3 . انتخاب مناسبترين زمان براى آموزش ؛
4 . مديريت و برنامهريزىِ تربيتى ؛
5 . روانشناسى مخاطب و برخورد صحيح و علمى با وى ؛
6 . تشويق نيكوكار براى تنبيه بد كار ؛
7 . به كارگيرىِ رفق و مدارا ؛
8 . تصريح نكردن به لغزشها ؛
9 . اجتناب از خشونت بدون ضرورت ؛
10 . عدالت در كيفر به هنگام ضرورت .
آفات ادبآموزى ، به دو بخش تقسيم مىشوند :
بخش اول ، آفاتى كه اختصاص به خانوادهها و مربيان امور تربيتى در آموزشگاهها دارند؛ مانند :
1 . افراط در محبت؛
2 . برخوردهاى تند و خشن ؛
3 . عصبانيت ؛
4 . تحقير و سرزنش ؛
5 . ناسزاگويى .
بخش دوم ، آفاتى كه به مسئولان سياسى وقضايى اختصاص دارند ؛ مانند :
1 . اكتفا كردن به موعظه ؛
2 . به كارگيرىِ خشونت بدون ضرورت ؛
3 . تجاوز از مرز عدالت در كيفر .