پيشتر گفتيم كه محبّت خداوند سبحان، رمز موفّقيت در زندگى، كيمياى خودسازى و سازندگى و راهِ رسيدن به همه آمال و آرزوهاست ، [ ر . ك : ص 15 ، شاهراه تكامل .] همانگونه كه در دعاى عرفه آمدهاست:
ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَكَ ومَا الَّذي فَقَدَ مَن وَجَدَكَ . لَقَد خابَ مَن رَضِيَ دونَكَ بَدَلاً. [ ر . ك : دوستى در قرآن و حديث ، ص 289 ح 915 .]چه چيز يافت آن كه تو را گم كرد؟ و چه چيز گم كرد آن كه تو را يافت؟ بىگمان نوميد شد هركه به جز تو رضا داد .حال با عنايت به نصوص اين فصل و برخى از احاديث مرتبط با آن در فصول گذشته ، برجستهترين و جامعترين آثار و بركات محبّت خدا را در دو اثر، مىتوان خلاصه كرد :
الف ـ بالاترين درجات توحيدعشق و محبّت خداوند متعال از يكسو ـ چنانكه قبلاً در مدخل اين بخش توضيح داديم ـ ريشه در معرفت شهودى دارد و از سوى ديگر ، مقدمهاى است براى وصول به شناخت بيشترِ صفات و كمالاتِ حضرت حق ـ عزّوجل . از آنجا كه كمالات خداوند متعال ، بىنهايت
است ، محبّت او نيرويى است كه همواره انسان را از بركات بالاترين درجات توحيد، برخوردار مىسازد . به فرموده برخى از اهل معرفت:
اگر در توحيدْ مستغرق باشى،هرلحظه از عنايتهاى خاصّ حق تعالى بهرهمند مىشوى كه در لحظه قبل ، برخوردار نبودهاى ، عنايتهاى حق ، هردمْ تازگى خواهد داشت . [ ر . ك : كيمياى محبّت ، فصل دوم ص 143 .]
ب ـ جانشينى خدافلسفه خلقت انسان ، جانشينى و خلافت خداست ، همانطور كه خداوند سبحان مىفرمايد : «وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَـئكَةِ إِنِّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَةً؛ و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشينى خواهم گذاشت» [ سوره بقره ، آيه 30 .] ، خليفه خدا بايد بتواند كار او را انجام دهد و در اين باره گفته شده :
العُبودِيَّةُ جَوهَرَةٌ كُنهُهَا الرُّبوبِيَّةُ. [ مصباح الشريعة ، ص 536 .]
بندگى حقيقتى است كه خمير مايه آن ربوبيت است.
و در حديث قدسى آمدهاست :
عَبدي أطِعنِي حَتّى أجعَلَكَ مِثلى. [ بحار الانوار ، ج 105 ص 165 در حاشيه .]بندهام پيروىام كن تا تو را چون خود سازم.و نيز روايت شده است :
إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ في بَعضِ كُتُبِهِ : يَا ابنَ آدَمَ! أنَا حَيٌّ لا أموتُ ،
أطِعني فِيما أمَرتُكَ حَتّى أجعَلَكَ حَيّا لا تَموتُ ، يَابنَ آدَمَ! أنَا أقولُ لِلشَّيءِ : كُن ، فَيَكونُ ، أطِعني فيما أمَرتُكَ أجعَلكَ تَقولُ لِلشَّيءِ : كُن ، فَيَكُونُ . [ مستدرك الوسائل ، ج 11 ، ص 258 (ح 12928) ، بحار الانوار : ج 93 ص 376 ح 16 ، تاريخ يعقوبى : ج1 ص95 .]
خداوند متعال در پارهاى كتابهايش فرموده: اى آدمىزاد! من زنده ناميرا هستم در آنچه كه فرمانت مىدهم پيرويم كن تا ترا زنده جاودان سازم، اى آدميزاد! به هر چيزى بگويم «باش» بوجود مىآيد در آن چه كه دستورت مىدهم پيرويم كن تا ترا به گونهاى قرار دهم كه به هر چيزى بگويى «باش» بوجود آيد.آنچه مىتواند انسان را به مقام خلافت خدا برساند ، محبّت اوست ؛ همانگونه كه يكى از اهل معرفت سخنى بدين مضمون دارد :
همانگونه كه آتش ، وقتى در آهن نفوذ كند ، آهن كار آتش را انجام مىدهد ؛ همچنين اگر محبّت خدا در دل نفوذ كند ، آفريده مىتواند ـ به اذن خدا ـ كار خدايى انجام دهد . [ ر . ك : كيمياى محبّت فصل سوم : ص 171 (انسانى كه كار خدايى مىكند) .]
همانگونه كه در احاديث قرب نوافل ـ كه فريقين آن را نقل كردهاند ـ آمده است ، انسان بر اثر «نوافل» كه همان مبادى محبّت خداست ، گام به گام به او نزديك مىشود تا شايستگى پيدا مىكند و مورد محبّت آفريدگار خود قرار مىگيرد . در اين هنگام ، علاقه خدا نسبت به بنده با او ، كارى مىكند كه خدا چشم ، گوش ، زبان ، دست ، پا و قلب او مىگردد . [ ر . ك : دوستى در قرآن و حديث ، ص 471 (استجابت دعاها) .] به عبارت ديگر ، انسان در خدا ذوب مىشود و
به مقام «فناء فى اللّه» مىرسد ، و در اين حال ، ديگر از خود ارادهاى ندارد ؛ چشمش آن را مىبيند كه خدا مىخواهد؛ زبانش آن را مىگويد كه او دوست دارد؛ همچنين ساير اعضا و جوارح او بر مبناى خواست خدا عمل مىكند و مهمتر آن كه انديشهاش آنگونه درك مىكند كه خداوند متعال ، اراده فرموده است . [ ر . ك : دوستى در قرآن و حديث ، ص 401 (معناى دوستى خدا) .]
انسان در اين موقعيت ، صبغه خليفه خدا مىيابد ؛ مَثَل خدا مىشود و آنچه بخواهد انجام دهد ، با درخواست از خدا و به اذن او امكانپذير است .
بار خدايا ! بر محمّد و دودمانش درود فرست و ما را اُنس گيرنده با خودت و گريزان از غير ، بهرهمند از يادت و علاقهمند به ديدارت قرار ده !
بار خدايا ! بر محمّد و دودمانش درود فرست و در هنگامه غفلت ، با يادت آگاهم ساز و در فرصتها ، به طاعت و بندگى مشغولم دار و راهى آسان به سوى دوستىات فرارويم بگشا و بدين گونه ، خير دنيا و آخرت را برايم كامل كن ! از ما بپذير ، اى تبديل كننده بدىها به خوبىها ! اى مهربانترينِ مهربانان !