رسول اللّه صلىاللهعليهوآله :
قالَ اللّهُ عَزَّوجَلَّ : مَن أهانَ لي وَلِيّا فَقَد أرصَدَ لِمُحارَبَتى.وما تَقَرَّبَ إلَيَّ عَبدٌ بِشَيءٍأحَبَإلَيَّ مِمَّاافتَرَضتُ عَلَيهِ، وإنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إلَيَّ بِالنّافِلَةِ حَتّى اُحِبَّهُ ، فَإِذا أحبَبتُهُ كُنتُ سَمعَهُ الَّذي يَسمَعُ بِهِ ، وبَصَرَهُ الَّذي يُبصِرُ بِهِ ، ولِسانَهُ الَّذي يَنطِقُ بِهِ ، ويَدَهُ الَّتي يَبطِشُ بِها ، إن دَعاني أجَبتُهُ ، وإن سَأَلَني أعطَيتُهُ .
رسول خدا صلىاللهعليهوآله :
خداوند ـ عزّ وجلّ ـ فرمود : «هركس يكى از دوستانم را خوار سازد ، به پيكار با من برخاسته است . هيچ بندهاى با چيزى نزد من محبوبتر از آنچهبر او واجب ساختهام، به من نزديك نمىشود . بنده ، با كارهاى مستحب به من نزديك مىشود ، تا آنجا كه او را دوست مىدارم . پس چون دوستش داشتم ، گوش شنوايش، چشمبينايش، زبانگويايش و دست نيرومندش مىشوم. اگر مرا بخواند ، پاسخش دهم و اگر از من بخواهد ، به او ببخشم».
------------------------------------------------------
عنه صلىاللهعليهوآله : إنَّ اللّهَ عَزَّوجَلَّ يَقولُ :
... ما يَزالُ عَبدي يَتَقَرَّبُ إلَيَّ بِالنَّوافِلِ حَتّى اُحِبَّهُ ؛ فَأَكونَ أنَا سَمعَهُ الَّذي يَسمَعُ بِهِ ، وبَصَرَهُ الَّذي
يُبصِرُ بِهِ ، ولِسانَهُ الَّذي يَنطِقُ بِهِ ، وقَلبَهُ الَّذي يَعقِلُ بِهِ ، فَإِذا دَعا أجَبتُهُ ، وإذا سَأَلَني أعطَيتُهُ .
رسول خدا صلىاللهعليهوآله :
خداوند متعال مىفرمايد : « ... بندهام با كارهاى مستحب پيوسته به من نزديك مىشود ، تا آنجا كه دوستش مىدارم . در نتيجه ، گوش شنوايش ، چشم بينايش ، زبان گويايش و قلب دريابندهاش مىشوم . اگر مرا بخواند ، پاسخش
دهم و اگر از من درخواست كند ، به او ببخشم» .
------------------------------------------------------
المناقب لابن شهرآشوب :
رُوِيَ أ نَّهُ استَسقى عُبّادُ البَصرَةِ ـ مِثلُ أيّوبَ السِّجِستانِيِّ ، وصالِحٍ المَزيّ ، وعُتبَةَ العلامِ ، وحَبيبٍ القادِسِيِّ ، ومالِكِ بنِ دينارٍ ، وأبي صالِحٍ الأَعمى ، وجَعفَرِ بنِ سُلَيمانَ ، وثابِتٍ البَنانِيِّ ، ورابِعَةَ ، وسُعدانَةَ ـ وَانصَرَفوا خائِبينَ ، فَإِذا هُم بِفَتىً قَد أقبَلَ وقَد أكرَبَتهُ أحزانُهُ وأقلَقَتهُ أشجانُهُ ، فَطافَ بِالكَعبَةِ أشواطا ، ثُمَّ أقبَلَ عَلَينا وسَمّانا واحِدا واحِدا ، فَقُلنا : لَبَّيكَ يا شابُّ .
فَقالَ : أما فيكُم أحَدٌ يُجيبُهُ الرَّحمنُ ؟!
فَقُلنا : يا فَتى ، عَلَينَا الدُّعاءُ وعَلَيهِ الإِجابَةُ .
قالَ: اُبعُدوا عَنِ الكَعبَةِ؛فَلَو كانَ فيكُمأحَدٌ يُجيبُهُ الرَّحمنُ لَأَجابَهُ.
ثُمَّ أتَى الكَعبَةَ فَخَرَّ ساجِدا ، فَسَمِعتُهُ يَقولُ في سُجودِهِ : «سَيِّدي ، بِحُبِّكَ لي إلاّ أسقَيتَهُمُ الغَيثَ» ، فَمَا استَتَمَّ الكَلامَ حَتّى أتاهُمُ الغَيثُ كَأَفواهِ القِرَبِ . ثُمَّ وَلّى عَنّا قائِلاً :
مَن عَرَفَ الرَّبَّ فَلَم تُغنِهِمَعرِفَةُ الرَّبِّ فَهذا شَقِي
ما ضَرَّ فِيالطّاعَةِ مانالَهُفي طاعَةِ اللّهِ وماذا لَقِي
ما يَصنَعُالعَبدُ بِعِزِّ الغِنىوَالعِزُّ كُلُالعِزِّ لِلمُتَّقي
فَسُئِلَ عَنهُ ، فَقالوا : هذا زَينُ العابِدينَ عليهالسلام .
مناقب ابن شهرآشوب :
منقول است كه عابدان بصره ، مانند ايّوب سجستانى ، صالح مَزىّ ، عُتبَه علام ، حبيب قادسى ، مالك بن دينار ، ابوصالح اعمى ، جعفر بن سليمان ، ثابت بنانى ، رابعه و سُعدانه ، از خداوند به دعا خواستار باران شدند ؛ امّا نوميد بازگشتند . ناگاه جوانى ـ كه اندوههايش او را غمگين ساخته بود ـ پيش آمد و چند دور پيرامون كعبه طواف كرد . سپس به سوى ما آمد و نام يكايك ما را گفت . گفتيم : «اى جوان ، لبّيك!».
گفت : «آيا در ميان شما كسى نيست كه خداى رحمان دوستش داشته باشد ؟».
گفتيم : «اى جوان ! از ما دعاست و از او اجابت» .
گفت: «از كعبه دور شويد كهاگر در ميان شما كسى شايسته اجابت خداى مهربان بود تاكنون اجابتش كرده بود» .
سپس به كعبه نزديك شد و به سجده افتاد . پس از آن، شنيدم كه در سجدهاش مىگويد : «سرورم ! تو را به محبّتى كه نسبت به مندارى، سوگند مىدهم كه بر آنان باران ببارانى» . هنوز سخنش تمام نشدهبود كه باران، چون دهانه گشوده مشكها بر ايشان فرو ريخت. سپسدر حالىكه اين اشعار را مىخواند از پيشما رفت:
«هركه پروردگار را بشناسد و بى نيازش نكند /
شناخت پروردگارش [از ديگران ] ، او شوربخت است .
عارف در فرمانبرى ، از آنچه بدو رسد زيان نمىكند /
در طاعت خدا و رنجى كه در اين راه مىبيند
بنده را با عزّت توانگر چه كار /
در حالى كه همه عزّت ، از آنِ پرهيزگار است ؟» .
دربارهنامآن جوان پرسيدند، گفتند: «اين،زينالعابدين است».