. معناى دوستى خداآنچه در اين فصل آمده ، به روشنى دلالت دارد كه عقايد ، اخلاق و اعمال شايسته ، موجب محبّت آفريدگار به آفريده خود مىگردد و از آنجا كه تغيير و تحوّل در ذات مقدّس خداوند متعالْ راه ندارد ، اين سؤال مطرح مىشود كه معناى محبّت خدا نسبت به انسان چيست ؟ در پاسخ به اين سؤال ، برخى گفتهاند : مَحَبَّةُ اللّهِ لِلعِبادِ إنعامُهُ عَلَيهِم وأن يُوَفِّقَهُم لِطاعَتِهِ ويَهدِيَهُم لِدينِهِ الَّذِي ارتَضاهُ ، وحُبُّ العِبادِ للّهِِ أن يُطيعوهُ وَلا يَعصوهُ . محبّت خدا نسبت به بندگان ، آن است كه به آنانْ نعمت مىبخشد و به فرمانبرى از خود ، توفيقشان مىدهد و به دينى كه پسنديده اوست ، هدايتشان مىكند . دوستى بندگان نسبت به خداوند نيز آن است كه از او فرمانبرى كنند و نافرمانىاش نكنند . نيز گفتهاند : مَحَبَّةُ اللّهِ صِفَةٌ مِن صِفاتِ فِعلِهِ ، فَهِيَ إحسَان مَخصوصٍ يَليقُ بِالعَبدِ ، وأمّا مَحَبَّةُ العَبدِ للّهِِ تَعالى فَحَالَةٌ يَجِدُها فِي قَلبِهِ ، يَحصُلُ مِنهَا التَّعظِيمُ لَهُ وإيثَارُ رِضاهُ وَالإِستِئناسُ بِذِكرِهِ. محبّت خدا ، صفتى از صفات فعل اوست و احسانِ ويژهاى است كه شايسته بندگان است . امّا محبّت بنده نسبت به خدا ، حالتى است كه در قلب بنده پديدار مىشود كه بر اثر آن ، بزرگداشتِ خداوند و مقدّم شمردن رضاى او و انس گرفتن به يادش ، حاصل مىگردد . انصاف اين است كه براى تبيين معناى محبّت آفريدگار به آفريده ، بايد ديد كه : مقصود از محبّت آفريده به آفريدگار چيست ؟ «فَإِنَّ اللّهَ سُبحَانَه يُنزِلُ العَبدَ مِنهُ حَيثُ أنزَلَهُ مِن نَفسِهِ؛ خداوند بنده را نسبت به خود ، در جايگاهى قرار مىدهد كه وى ، خدا را بدان گونه در جان خويش قرار دهد» . محبّتِ دستهاى از اهل ايمان نسبت خداوند متعال ، به معناى اطاعت از او و ترك نافرمانى اوست. اينان ، در واقع از نعمت محبّت او برخوردار نيستند . عبادات آنها بر مبناى محبّت نيست؛ بلكه بر اساس خوف و خشيت است . محبّت خداوند متعال نسبت به اين طايفه نيز به معناى توفيق كارهاى نيك در دنيا و پاداش بهشت در آخرت است . امّا در ميان بندگان خدا كسانى هستند كه هر چند اندكْشمارند ، حقيقتا خدا را دوست دارند . اطاعت آنها از خدا از ترس دوزخ و يا طمع بهشت نيست ؛ بلكه به دليل عشق و علاقه آنها به خداست . . بنگريد به : ص 53 (پرستش دوستداران) . آنان كه در مقام نيايش مىگويند : «سَيِّدى ... أنَا مِن حُبِّكَ ظَمآنُ لا أروى ؛ سرورم! من از محبّتت تشنهاى هستم كه سيراب نمىشوم»؛ و ... «مَا أطيَبَ طَعْمَ حُبِّكَ! ؛ طعم محبّتت ، چه شيرين است!» .. . «يا نِعَمى وَجَنَّتى! ؛ اى نعمت و بهشت من!» ... «فَهَبنى ـ يا إلهى وسَيِّدى ومَولاىَ و رَبّى ـ صَبَرتُ عَلى عَذابِكَ فَكَيفَ أصبِرُ عَلى فِراقِكَ ؛ خدايا! گيرم كه بر عذابت صبر كردم ، بر فراقت چگونه صبر كنم ؟» و ... محبّت خدا نسبت به اين طايفه، مفهومى ديگر دارد . معنا و مفهوم واقعى اين دو نوع محبّت را تنها كسانى مىتوانند درك كنند كه به آن رسيده باشند . هر سخنى در تبيين و تفسير محبّت حقيقى آفريده به آفريدگار و بالعكس ، ناقص و نارساست. بهترين بيان در توضيح آثار اين محبّت ، همان است كه در حديث «قرب نوافل» ، آمدهاست. فقيه و محقّق بزرگوار ، شيخ بهايى؛ درباره اين حديث مىفرمايد : سند اين حديث صحيح است و از احاديث مشهور ميان شيعه و اهل سنّت به شمار مىرود كه آن را با تغييرى اندك در كتب صحاح خود روايت كردهاند . و در تبيين جمله «او با انجام دادن نوافل به من نزديك و نزديكتر مىشود تا آنجا كه او را دوست مىدارم» مىگويد : نوافل ، همه اعمال غير واجبى است كه براى خدا سبحان به جاى آورده مىشود ؛ ليكن تخصيص آن به نمازهاى مستحبّى، عارضى و حاصل استعمال عرف است . معناى محبّت خداى سبحان نسبت به بنده ، توفيق دادن او براى د اللّهَ ؟! قالَ : نَعَم ، مَنِ استَخارَ اللّهَ فَجاءَتهُ الخِيَرَةُ بِما يَكرَهُ فَسَخِطَ ، فَذلِكَ يَتَّهِمُ اللّهَ . «لاَّ يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُـلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا » . «وَاللَّهُ لاَ يُحِبُّ الْفَسَادَ» . «يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لاَ تَفْعَلُونَ» .
مجمع البحرين : ج 1 ، ص 348 .مجمع البحرين : ج 1 ، ص 348 .بنگريد به : ص 193 (معيار جايگاه بنده نزد خدا) .بنگريد به : ص 53 ، ح 16 (كاملانِ در خدا دوستى) .در مفاتيح الجنان ، مناجات المريدين .بنگريد به : دوستى در قرآن و حديث : ص 289 ، ح 914 .بنگريد به : مصباح المتهجّد : ص 847 .المحاسن : 2 / 432 / 2499 ، تحف العقول : 364 ، جامع الأحاديث للقمّي : 204 عن القاسم بن الوليد ، مكارم الأخلاق : 2 / 100 / 2288، بحار الأنوار : 91 / 223 / 2 .النساء : 148 .البقرة : 205 .الصفّ : 2 و 3 . نظرات این حدیث (0) ارسال نظر برای اين حديث